مهرنوش جعفری -مدیرکل پیشین وزارت ارشاد در ستون سرمقاله شرق با تيتر«گفتمان تازه در فرهنگ» نوشت:
انتخاب دوباره دکتر روحانی بهعنوان رئیسجمهور و پیش از آن تغییر معنادار در ترکیب نمایندگان مجلس، شرایط مساعدتری را برای ایجاد تحول در نگرش وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی به مقوله جایگاه مادی و معنوی فرهنگ و هنر و امور مطبوعات و رسانهها بهوجود آورده است. اینک که در آستانه معرفی اعضای دولت جدید قرار داریم، بیمناسبت نیست که نکاتی را مورد توجه و تأمل قرار دهیم.
به اختصار دو نکته را که میتواند منشأ رویکرد تازه این وزارتخانه باشد، متذکر میشوم.
جهانیشدن: جهانیشدن تولیدات فرهنگی، هنری و رسانهای که جسته و گریخته در یکی، دو سال اخیر شاهد برخی نمونههای آن بودیم، یکی از موارد استراتژیک در رشد و توسعه این تولیدات بوده و در نتیجه میتواند و باید موجب ایجاد تحول در نگاه مدیریت فرهنگی کشور باشد. امروزه سهم درخورتوجهی از رشد تولید ناخالص داخلی در کشورهای توسعهیافته از آن بخش فرهنگ و هنر است و سرمایههای هنگفتي جذب این بخش از بازار شده است. قابلیتهای موجود در این زمینه در کشور ما در حدی است که قلمروهای فرهنگی ایران را در بازارهای مناطق همجوار و دنیای اسلام میتواند پوشش دهد. این در حالی است که غنای فرهنگی ایران قابل مقایسه با کشورهای مزبور نیست ولی در زمینه راه و روش کسب سهم از بازار باید از تجربه آنها درسآموزی کرد. نمونهکارهایی که تاکنون هنرمندان ما در دنیا عرضه کردهاند و دولت هم چندان در آن دخیل نبوده، اگرچه محدود بوده اما دامنه تأثیرات آن بسیار زیاد بود و دولت را نیز به تحسین و تبریک واداشت. اگرچه در مسیر تولید این فراوردهها بعضا نهادهای دولتی سهمی از رنج و زحمت تولیدکننده نداشتند. اگر تاکنون تولیدات اهالی فرهنگ و هنر محدود و محصور در داخل کشور بود، اگر تا گذشته نهچندان دور نگاه به این حوزه از بالا و بهمثابه کمکبگیر و نیازمند به دستگیری دولت بود، اما بهواسطه قابلیتها و خلاقیتهای این قشر شاهد گامنهادن تدریجی تولیدات آنها به بازارهای جهانی هستیم. متأسفانه نقش دولت و سایر ارکان کشور دراینخصوص اگر نگوییم منفی بوده اما در حد انتظار، پیشبرنده نیز نبوده است. بیراه نیست گفته شود بخشیهایی، چندان هم با نگرش مألوف یعنی کنترل این قشر در ازای کمک بخورونمیر مخالف نیستند. بنابراین استراتژی جهانیشدن راه میانبر توسعه این بخش است. وضعیت بخشهای مختلف یکسان نیست. بهعنوان نمونه با گذشت چهار دهه هنوز مطبوعات بهواسطه فشارهایی که تحمل کردهاند هیچگاه نتوانستهاند در عرصه منطقه و جهان عرض اندام کنند اما مثلا تولید فیلمهایي در تراز جهانی بهمراتب بهتر شده است. اما آنچه در اینجا مورد بحث ماست، این است که جهانيشدن، علاوه بر اهداف فرهنگی، مزیتهای اقتصادی نیز دارد و به تقویت بنیه مالی و اقتصادی اهالی فرهنگ و هنر و توسعه بازار آن میانجامد و در نتیجه به رشد و توسعه اشتغال که هدف مبرم دولت آقای روحانی و نیاز جامعه نیز هست، کمک میکند.
نیازمند دولت یا اهالی فرهنگ؟ به نظر میرسد دیگر وقت آن است که شاهد تغییر نگاه اقتصادی به حوزه فرهنگ باشیم. همواره تصور میکنیم کار فرهنگی و هنری و رسانهای زیانده است؛ یعنی از نگاه عدهای باید اینگونه باشد و بنابراين باید ناف اهالی این حوزه بند به دولت باشد. درحالیکه چنین نیست؛ یعنی درواقع نباید چنین باشد. کافی است نگاهی به دنیای اطرافمان بیندازیم. سازوکار تولید فراوردههای فرهنگی و هنری در دنیا اصلا شباهتی با آنچه در ایران میگذرد، ندارد. دلیل عمده آن وجود رقابت در بازار جهانی این تولیدات است. مثلا در کشور ما روزنامههایی تولید میشود که هزینه هر نسخه آن شاید بیش از پنج هزار تومان است اما با قیمت ٥٠٠ تومان عرضه میشود و فروش آنچنانی هم ندارد. چرا؟ چون تمامی هزینههایش از محل سرمایه دولتي تأمین شده است و روزنامهنگاران آن درواقع کارمند دولت به معنای حکومتاند.
اما بخش خصوصی چنین سازوکاری را تاب نمیآورد چون مجبور است ارزانتر و باکیفیتتر تولید کند ولی مثلا دو هزار تومان بفروشد. تازه همین روزنامه دوهزارتومانی فروش دارد، چون مخاطب دارد، اما آن روزنامه ٥٠٠تومانی روی دکه میماند. پس اشکال بزرگی در این میان وجود دارد. رویکرد جدید وزارت ارشاد میتواند ریشهیابی مسائل از این منظر و یافتن راه مناسب برای اصلاح فضای فاقد رقابت کنونی در میان انواع تولیدکنندگان کالای فرهنگی در بخشهای دولتي و خصوصی باشد. اگر فضای رقابت و الزامات آن رعایت شود، نگاه اهالی فرهنگ هم به وزارت ارشاد و سایر نهادها، صدقهاي نخواهد بود. همانطور که اشاره شد فقدان فضای رقابت و رانت از علل این شرایط است. علت دیگر مقوله آزادی است که البته امری نسبی است و در سالهای گذشته دائما نوسان داشته است. هرقدر فضا آزادتر باشد از قدرت رانت کاسته میشود. یکی از راهها تکیه بر همان اصل اقتصاد مقاومتی و پافشاری بر این مسئله است که تولید در عرصه فرهنگ و هنر علاوه بر دارابودن کیفیت و تأثیرگذاری باید اشتغالزا، کمهزینه و بهصرفه باشد. نمونههای موجود نشان میدهد این قابلیت به خوبی وجود دارد؛ مشروط به رفع محدودیتها و ایجاد فضای رقابت. در نتیجه باید جلوی رانت و تولید بیکیفیت گرفته شود. فکر میکنم اهالی فرهنگ و هنر با این رویکرد همدلی نشان خواهند داد، اگرنه، باید چوب ادامه وضع موجود را بخورند. بنابراین، بیش از اینکه انتخاب فلان شخص بهعنوان وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی را مهم بدانیم که در جای خود اهمیت دارد، این رویکردهای نو به مسائل این حوزه است که اهمیت حیاتی دارد. چون فرصتها و سرمایهها را پیدرپی از دست داده و میدهیم. اگر در بنیان کارها و فرایندهای آن تأمل کنیم، درمییابیم که نیازمند گفتمانهای نو هستیم .امروز که مجلس تا حدود زیادی با دولت منتخب مردم همسوتر شده، این امر بیشتر به واقع نزدیک شده تا شرایط برای ایجاد تحول در بخش فرهنگ و هنر و رسانه مساعدتر شود و بهنظر میرسد این رسالت بزرگ وزیر جدید فرهنگ و ارشاد اسلامی و همکاران اوست.
- زود قضاوت نكنيم
محمد شريعتيدهاقان كارشناس مسائل خاورميانه در ستون سرمقاله روزنامه اعتماد نوشت:
موضوع سفر مقتدي صدر به عربستان سعودي اين روزها در رسانهها مخصوصا در رسانههاي عربي انعكاس فراواني داشته است. شخصيت مقتدي صدر هميشه درعراق بحثانگيز بوده است. موضعگيريهاي متناقض ايشان و احيانا غيرقابل فهم وي هميشه مورد بحث مفسران مسائل عراق و منطقه بوده است. يكي از دلايل اصلي پررنگ شدن مقتدي صدر در صحنه سياسي عراق به دليل تضادي بود كه با مبارزان و مجاهدان مخالف صدام در خارج از اين كشور داشت. پدر مقتدي صدر مدتي با حكومت عراق، نوعي سازش داشت و سپس روابط برهم خورد و شخص مقتدي صدر وارث برهم خوردن روابط بود. او توانست بخشي از مردم حاشيههاي شهرهاي نجف، كوفه، بغداد و برخي شهرهاي شيعه نشين را به خود جذب كند. به خصوص امكاناتي كه به لحاظ اوقاف در اختيار داشت او را در موقعيت بهتري قرار داد و از همين رو در مسير كنوني خود قرار گرفت. موضعگيريهاي خاصي كه در خصوص نيروهاي امريكايي و خارجي كه به عراق پس از سال ٢٠٠٣ به اين كشور آمدند داشت او را نسبت به ديگران متمايز كرد. اما برخي از افرادي كه برنامهريز داخلي در ايران از نظر رسانهاي بودند در خصوص آقاي صدر افراط و تفريط كردند زيرا يك دوره طرفداران آقاي مقتدي صدر را به عنوان كل مردم عراق دانستند و وقت ديگري كه در تظاهرات بغداد شعار عليه ايران دادند، آنها را مورد غضب قرار دادند.
متاسفانه در اظهارنظرها در خصوص آقاي مقتدي صدر افراط و تفريط ميشود. اكنون نيز كه به عربستان نزديك شده و دعوت وليعهد را براي سفر به اين كشور پذيرفته به نظر ميآيد برخي رسانههايي كه حامي آقاي مقتدي صدر بودند، متعجب شدهاند و نسبت به اين مساله موضعگيريهاي تندي داشتهاند. ما نبايد نسبت به رابطه مقتدي صدر با عربستان تا اين حد موضع مخالف داشته باشيم، همچنان كه نبايد نسبت به نزديك شدن دولت عراق و آقاي عبادي و حتي وزير كشور شيعه عراق به عربستان و مسافرتهايشان به اين كشور حساس باشيم. سياست موضوع متغيري است و بايد در شرايط موجود به خوبي از اين امور متغير استفاده كرد.در خصوص اين سفر نيز بحثهاي مختلفي صورت گرفته است. نخست به دليل اينكه عربستان بگويد كه تنها با ايران و سياستهاي آن تضاد دارد و با شيعيان مخالف نيست و همچنين مقتدي صدر هم ارتباط و پيگيري مسائل شيعيان عربستان را در ذهن دارد، چرا كه آنها نيز عرب هستند و يك شيعه ديگري كه عرب باشد مسائل آنها را پيگيري كند، شايد از حساسيت كمتري برخوردار باشد. ما در خصوص مقتدي صدر سياستهاي گوناگوني داشتيم. ايران يك وقتي آن را تقويت و كمك كرد، اما مقتدي صدر بايد مسووليت اقدامات سياسي خود را بپذيرد. تضاد اصلي مقتدي صدر نيز يك مدتي با خانواده حكيم و به خصوص شخص عمار حكيم بود كه اين مساله اكنون كمتر شده است. تضاد ديگر ايشان با شخص آقاي مالكي، نخستوزير سابق عراق و حزب الدعوه بود كه با تدبيري كه حيدرالعبادي، نخستوزير عراق انديشيد نسبتا اين تضادها كمتر شده است و وي به گونهاي رفتار ميكند كه نه تابع ايران و نه تابع كشورهاي ديگر باشد و يك نوعي از استقلال را از خود به نمايش بگذارد. ولي به هر حال او نيز نقطه ضعفهاي خاص خودش را داشته است. مقتدي صدر وزرايي كه منصوب به او در دوره مالكي بودند و شهرت به فساد پيدا كردند را در زندانهاي خصوصي حبس كرد.
به هر حال ما نبايد اين حساسيت را ايجاد كنيم كه عربستان نبايد در عراق سهمي داشته باشد. اما به شرطي كه اين سهمخواهي از راه تضاد و دعواي با ايران نباشد. در چنين شرايطي حتي ما بايد نيروهاي عراقي را به رابطه با عربستان تشويق كنيم به گونهاي كه به سمت پرهيز از جنگ در منطقه پيش برويم.
در عين حال قضاوت نهايي نسبت به اين مسافرتها و رفت و آمدها بايد بعد از تحقق خواستههايي كه در ذهن آنها بوده صورت گيرد. زيرا ممكن است اين سفر حتي به تضادهاي بيشتر بين مقتدي صدر و عربستان دامن بزند و حتي اين شرايط نيز برعكس شود. به هرحال در ذهن آقاي مقتدي صدر واسطه شدن براي شيعيان قطيف در عربستان است و همچنين شايد به دنبال اين باشد كه روابط ميان حزبالله و عربستان را نيز بهبود ببخشد، زيرا مقتدي صدر با حزبالله و شخص سيدحسن نصرالله رابطه عاطفي دارد و قصد او در اين مسير كمكي براي حل اين تضادها است. زيرا اخيرا هم عربستان سعودي حزبالله را در ليست گروههاي تروريستي قرار داده و اين نوع اقدامات ميتواند تضادها را نيز كاهش دهد. ولي پيچيدگيهاي منطقه به حدي زياد است كه نميتوان گفت كه اين اقدامات تنها با نيتهاي خوب صورت ميگيرد. به هر حال در دورهاي كه امريكا، كشورهاي منطقه را براي تضاد با ايران بسيج كرده است و حتي عراق و عمان را در اين مسير تشويق كرده است، اينگونه نقشها اگر با تدبير استفاده شود، ميتواند مفيد باشد ولي اگر با سليقه بسيار ناپخته يا سليقهاي براساس زودباوري باشد ضررهاي درازمدتي را نيز برجا بگذارد.
- 6نكته در چند و چون برجام
روزنامه رسالت در ستون سرمقالهاش نوشت:
1- گفتند مي خواهيم با دنيا تعامل كنيم، نمي شود با دنيا قهر كرد. رفتند با آمريكاييها و شركاي اروپايي آنها گفتگو كردند. دستاورد چه بود؟ غنيسازي 20 درصد را متوقف و چرخ سانتريفيوژها را كند، آب سنگين اراك را بتن آرمه كرديم، در خيابانهاي وين با وزير خارجه آمريكا قدم زديم. نتيجه چه شد؟ تقريباً هيچ! چفت و بست تحريمها در دولت خاتمي محكم شد، در فتنه 88 به صورت يك تقاضاي رسمي از سوي فتنهگران از آمريكاييها تثبيت شد اما شقاوت و پستي آمريكاييها را برخي ناجوانمردانه به حساب مقاومت انقلابيون و بي تدبيري در ديپلماسي خارجي در داخل فاكتور كردند، لذا حاضر نيستند يك كلمه از بدعهدي و نقض پيمان آمريكاييها حرف بزنند و همچنان لوله توپ تبليغات خود را به سمت منتقدين گرفتهاند و يك نفس شليك مي كنند!
2- جامعه جهاني چه شد؟ يكي از اعضاي جامعه جهاني، روسيه بود كه در مذاكرات 1+5 رودرروي ما مي نشست و ريخت جامعه جهاني را تثبيت مي كرد. امروز روسيه خود مشمول تحريمهاي ظالمانه آمريكاست. چينيها مورد بغض ترامپ هستند. بين اروپاييها در نزديكي و دوري از آمريكا، بگومگوست. اما هيچ كدام كاري از دست شان ساخته نيست. آمريكاييها با پدر و مادر تحريمها بلايي سر حقوق و روابط بينالملل آوردهاند كه افق روشني براي صلح در منطقه و جهان ديده نمي شود.
كره شمالي مي گويد همه آمريكا را زير تيغ اتمي خود دارد . روسها از اخراج صدها ديپلمات آمريكايي شروع كرده و وعده داده اند اقدامات تنبيهي و متقابل خود را اعمال مي كنند. در تهران هم رئيس جمهور ما تهديد كرده است؛ «آمريكاييها اگر آبراه امن
مي خواهند از اين رفتارها دست بردارند.» واقعيت اين است كه دهان آمريكا و شركاي او در منطقه در تنگه هرمز در دسترس ماست، دماغ آمريكاييها در تنگه بابالمندب نيز در دست ماست . ما اگر اراده مقابله به مثل داريم، دهان و دماغ آمريكاييها را بايد محكم ببنديم، بعد ببينيم آمريكاييها از كجا مي خواهند نفس بكشند؟ سيلي محكم به پدر و مادر تحريم ها از همين جا بايد شروع شود. طبيعي است آمريكاييها مي روند بچههاي خود را ميآورند، بچههاي آمريكا در منطقه بايد بدانند اگر صدام توانست عليه ملت ايران كاري بكند، آنها هم خواهند توانست.
3- آمريكاييها متن برجام را پاره كردند، روح آن را هم به آتش كشيدند. اما چند صفحه از برجام را حاضر نيستند نه پاره كنند نه آتش بزنند؛ آن چند صفحه همان تعهدات ايران است. اين را مي گويند منطق توافق آمريكا به عنوان يك ابرقدرت در هزاره سوم!
با اين منطق چگونه مي شود برخورد كرد؟ آيا گفتگو راه حل است؟! اگر را ه حل بود كه نتيجه ميداد. منطق آمريكا در توافقات و گفتگوها اين است که طرف مقابل هر چه دارد روي ميز بريزد تا تقسيم كنيم اما محكم با دو دست سرجيبهاي خود را گرفتهاند و حاضر نيستند آنها را اندكي شل كنند. با اين منطق كدام دولتمرد است كه برود سر ميز مذاكره بنشيند؟
4- امروز ما ماندهايم با جماعتي كه به هر قيمت مي خواهند برجام را حفظ كنند. كدام قسمت برجام را؟ همان قسمتي كه ناظر به تعهدات ماست! اسم اين نوع سياستورزي و فهم ديپلماتيك براي حفظ منافع و مصالح ملي را چه نام مي توان گذاشت؟
اينكه بحث كنيم اين «تحريم ها حجمي است»، «موضعي» نيست!
يا بگوييم تحريم ها فاحش است يا فاحش نيست!
يا با كمال تعجب گفته شود اين تحريمها هستهاي نيست، از جنس موشكي و حقوق بشري است، چه فرقي در كل معامله مي كند؟ اين نوع نگاه ها به صورت مسئله و نهايتاً حل ناقص آن فوق العاده خطرناك است.مردم منتظر «اقدام»، «عمل» و «واكنش بهنگام» هستند.
5- آقايان رفتند برجام را با دموكراتها بستند، برخي هم در داخل از ظهور عقلانيت دموكراتها در مذاكرات برجام داد سخن دادند، امروز اشتهاي دموكراتها در سنا و مجلس نمايندگان آمريكا در تدوين و تنظيم تحريمهاي مادر خيلي بيشتر از جمهوريخواهان است و اصلاً 2 حزب نابكار حاكم بر آمريكا اختلافي در برخورد با ملت ايران ندارند و در اعمال خشونت و خصومت با ايران مسابقه گذاشته اند.
در تهران برخي زنجيره نويسان در اوصاف دموكراتها و عقلانيت سياسي آنها داد سخن دادند و شروع كردند به بزک كردن چهره خبيث آمريكا. امروز اين جماعت در برابر بدعهدي و نقض عهد آمريكاييها سكوت كردند، وقتي هم حرف مي زنند خباثت آمريكا در نقض برجام را توجيه مي كنند. با اين جماعت چه بايد كرد؟ دست به آنها بزنيم مثل ايام فتنه 88 كوچ مي كنند مي روند لندن، پاريس و واشنگتن!
6- قبلاً گفته مي شد اروپاييها كارهاي نيستند، آمريكا همه كاره و كدخداست و اگر با كدخدا ببنديم، اروپا را هم داريم. امروز معلوم شده است چفت و بست ما با كدخدا، جفت و جور نيست. اگر ما هم بخواهيم، آنها نمي خواهند. كدخدا مي خواهد ريشه ما را بزند. خوب با اين حساب چطور مي شود روي اروپاييها حساب باز كرد؟اكنون وقت آن رسيده است كه حد يقف پيش روي آمريكاييها و تداوم نقض عهد آنها جايي محاسبه شود. چرا ما در نشست اخير كميسيون مشترك برجام با 1+5 رسماً نقض برجام را اعلام نكرده و به عنوان اعتراض رسمي ثبت نكرديم؟ اين تعلل باعث شده ترامپ احمق به فكر اين بيفتد كه هنوز چيزي نشده است ايران را به عنوان ناقض برجام معرفي كند. با اين آش نخورده و دهان سوخته چه بايد كرد؟!
- شرح یک پیروزی بزرگ یک جدایی و یک دیدار تلخ
روزنامه كيهان در ستون سرمقالهاش نوشت:
پذیرش حضور ارتش سوریه در منطقه شرقی «تنف» در واقع پایان رسمی مهمترین طرح امنیتی آمریکا در سوریه و عراق به حساب میآید. اینکه آمریکا محدودیت حضور را به «ارتش سوریه» محدود کرده است نه برای این است که کماکان از نظر ارتش آمریکا نیروهای جبهه مقاومت و به عبارتی متحدین منطقهای دولت سوریه نمیتوانند در حد فاصل مرز شرقی تا حدود 50 کیلومتری داخل سوریه حضور پیدا کنند کما اینکه تاکنون هم این نیروها در این منطقه به ظاهر ممنوعه حضور داشته و دست به عملیات هم زدهاند. در واقع آمریکا برای آبروداری میگوید فقط به ارتش سوریه اجازه حضور در این مناطق را میدهد و این در حالی است که پیش از این جبهه مقاومت از طریق فرماندهی ارتش روسیه در سوریه به سرفرماندهی نیروهای آمریکا در منطقه اعلام کرده بود که هیچ قانون و دلیلی وجود ندارد که مانع حضور نیروهای سوریه در مناطق مرزی متعلق به خود شود.
پذیرش رسمی و اعلامی آمریکا یک شکست استراتژیک و غیرقابل جبران برای ارتش آمریکا به حساب میآید. چنین پذیرشی که به معنای دست کشیدن ارتش آمریکا از مهمترین طرح امنیتی خود در منطقه است، نیروهای شبهنظامی مرتبط با آمریکا- موسوم به ارتش نوین- و نیز گروه داعش که بر رقه و بخش قابل توجهی از شهر دیرالزور سیطره دارد، را دچار مشکل اساسی کرده و راه را برای عملیات گسترده ارتش سوریه و همپیمانان منطقهای آن هموارتر میکند. فرماندهان ارتش نوین که طی حدود 20 ماه گذشته توسط آمریکا جذب شده، آموزش دیده و سازمان پیدا کرده است و جمعیتی بین 5 تا 8 هزار نفر از عشایر اهل سنت مناطق جنوبی و شرقی سوریه را شامل میشود، پیش از کنار گذاشته شدن طرح امنیتی شرق سوریه در پیغامهای متعدد به فرماندهان جبهه مقاومت اطمینان داده بودند که با آنان درگیر نمیشوند و درگیر هم نشده بودند، حالا با اعلام رسمی کنار گذاشته شدن طرح امنیتی شرق که اساسا این نیروها برای شکلدهی به پوشش زمینی آن به استخدام در آمده بودند، نه تنها از فاز عملیاتی خارج میشوند بلکه فلسفه وجودی خود را نیز از دست میدهند.
از سوی دیگر در نتیجه کنارهگیری آمریکا از طرح مهم امنیتی خود، داعش سوریه دچار مشکل اساسی میشود چرا که طرح امنیتی آمریکا در عمل بقای داعش در دیرالزور را تضمین میکرد. چه اینکه بهانه اعلامی آمریکا برای این طرح وجود نیروهای تروریستی داعش در این منطقه و لزوم در اختیار گرفتن سرزمین برای مبارزه با داعش بود و این در حالی بود که آمریکا نه در یک اقدام تاکتیکی- شکست یک گروه تروریستی- بلکه در یک اقدام راهبردی- حفظ امنیت رژیم اسرائیل- بنا داشتند این منطقه وسیع که در مجموع حدود 32500 کیلومتر- سه برابر مساحت لبنان- شامل میشد را وجهالضمان امنیتی اسرائیل قرار دهند و بر این اساس به حضور طولانیمدت داعش در دیرالزور نیاز داشتند دقیقا به همین دلیل ادبیات مقامات نظامی و سیاسی آمریکا نسبت به این گروه تروریستی طی ماههای اخیر کاملا دگرگون شد و «تروریستهای تکفیری» به «رزمندگان سنی مخالف حکومت» تبدیل شدند.
شکست طرح امنیتی آمریکا در کمال ناباوری آمریکاییها اتفاق افتاد آنان ظاهرا حساب همه چیز را کرده بودند و از جمله موفق به جلب نظر موافق روسیه شده بودند و به نظرشان نمیآمد که «ارتش به شدت درگیر سوریه» ارادهای برای ممانعت از سیطره درازمدت نظامی آمریکا بر منطقه شرقی داشته باشد. برخلاف انتظار آنان، سردار سلیمانی با درک به موقع خطر طرح امنیتی آمریکا، وارد میدان شد و ظرفیتهای مردمی سوریه و عراق را برای بر هم زدن طرح امنیتی آمریکا پای کار آورد و در زمانی کمتر از سه ماه موفق به برهم زدن آن گردید.
2- جدا شدن عمار حکیم از مجلس اعلای اسلامی عراق و اقدام به راهاندازی گروه جدیدی تحت عنوان «حکمت الوطنیه» سبب شکلگیری تحلیلهای مختلف در داخل و خارج عراق گردید. واقعیت مطلب این است که این جدایی بیش از آنکه یک تهدید در موقعیت شیعیان عراق باشد یک فرصت مهم به حساب میآید.
فلسفه وجودی «مجلس اعلای انقلاب اسلامی عراق» شکل دهی به وحدت شیعیان عراق در مبارزه با رژیم سفاک صدام حسین بود و از اینرو طیفهای مختلف عراقی مبارز که شامل حزبالدعوه عراق هم میشد در ذیل این مجلس- که در واقع به معنای شوراست و نه یک قوه و سازمان- قرار گرفتند. به مرور این مجلس به دلیل بروز بعضی تنگنظریها به یک طیف خاص و در نهایت به یک خاندان خاص ختم گردید و فلسفه وجودی آن مخدوش شد. مجلس اعلای انقلاب اسلامی عراق در واقع مهمترین ارگان شیعه در مبارزه با رژیم عراق بود و توسط علمای بزرگ رهبری و هدایت میشد و توانست نقش عمدهای در مبارزه و در اداره عراق پس از فروپاشی رژیم صدام حسین ایفا کند هرچند در مرحله پس از فروپاشی، این مجلس- یعنی شورای رهبری شیعیان- از جامعیت خود خارج شده بود تا اینکه رهبری جدید مجلس پس از شهادت آیتالله سیدمحمدباقر حکیم- عنوان انقلاب به معنای ثوره - را از تیتر خود حذف کرد به این بهانه که میخواهد با طیفهای مختلف عراقی کار کند اما این موضوع در واقع خبر از سطحی از دگردیسی مجلس اعلی میداد کما اینکه به مرور دایره وسیعتری پیدا کرده و سبب جدایی «سازمان بدر» از مجلس گردید.
در واقع وضع جدید مجلس اعلی اسلامی عراق این فرصت را پدید آورده که بار دیگر به بازخوانی فلسفه وجودی و روند خود بپردازد. شیخ همام حمودی رهبر جدید مجلس اعلی در اولین اظهارنظرهای خود از چنین نگرشی در رهبری جدید مجلس خبر داده است از آن طرف عمار حکیم که با هدف جذب طیفهای جوانتر جامعه شیعه عراق و نیز ارتباط گستردهتر با طیفها و کشورهای منطقه تشکیلات «حکمتالوطنیه» را راهاندازی کرده است، فرصت آزمون و خطا پیدا کرده و در صورت موفقیت، شیعیان موقعیت مستحکمتری پیدا میکنند. شکست این روند نیز یک درس استراتژیک، برای جامعه شیعه به حساب میآید.
3- ملاقات مقتدا صدر رهبر یک طیف از شیعیان عراق که عمدتاً در مناطق جنوبی و نیز نجف دارای نفوذ است با محمدبنسلمان حاکم جدید رژیم سعودی نشان داد که تلاشهای رژیم سعودی در ایجاد شکاف بین بخشی از شیعیان عراق تا حدی به نتیجه رسیده است. رژیم سعودی پیش از این در ملاقاتهای مختلف با مقامات عراقی از جمله در دیدار ابراهیم جعفری وزیر امور خارجه، سید عمار حکیم رئیس سابق مجلس اعلی اسلامی و مقتدا صدر رهبر فراکسیون صدریها با صراحت زیاد از شرط جدا شدن عراق از ایران برای پذیرش عراق در حوزه عربی و مشارکت اقتصادی عربستان در حل مسایل عراق صحبت کرده بودند. مداخلات وزارت خارجه و سیستم امنیتی عربستان در این موضوع تا آنجا بود که دولت حیدر العبادی، سفیر عربستان را به عنوان عنصر نامطلوب و تفرقهافکن از عراق اخراج کرد. ولی اهمیت موضوع جداسازی عراق از ایران تا آنجا بود که وزیر امور خارجه سعودی در سفر به بغداد به عزم ریاض برای حل مشکلات اقتصادی و مالی عراق تأکید کرد و موفق به جلب نظر مقامات عراق برای اعزام سفیر جدید گردید.
از دیگرسو واقعیت این است که جریانات قدیمی عراق که از یک سو به فساد مالی و از سوی دیگر به ناکارآمدی متهم میباشند و این موضوع تظاهرات گستردهای را درپی داشته است، از انتخابات اردیبهشت ماه 1397- مه 2018- نگران هستند و درپی روزنههایی برای افزایش موفقیت خویش میباشند برخی از آنان با یک بازنگری درونی به راه حلهای مناسبی رسیده و پارهای دیگر دچار سوءتفاهم شده و «جهانی دیده شدن» را برای جبران کسری محبوبیت خویش انتخاب کردهاند. در عراق ملاقات مقتدا صدر با محمدبن سلمان سعودی که دستش به خون مردم مظلوم منطقه الشرقیه عربستان و خون مردم مظلوم یمن و خون مردم بحرین آلوده است یک حرکت به قهقهرا به حساب میآید اما از آنجا که خود مقتدا در تحولات عراق هیچگاه تعیینکننده معادله نبوده است، دیدار نادرست او با خونریز شیعیان با همه تلخیاش تغییردهنده معادلهای در عراق نخواهد بود.
ملاقات صدر با بنسلمان که با انتقاد شدید مردم عراق و از جمله بسیاری از اعضای گروه صدر مواجه گردیده است بیش از آنکه نشاندهنده یک انحراف در جامعه شیعه عراق باشد، نشاندهنده تمرکز تلاشها برای ضربه زدن به موقعیت شیعیان و استقلال عراق میباشد و البته عراق امروز چند برابر زمانی که این طیف میداندار تحولات در شیعیان عراق بودند، قدرتمند شده است.
نظر شما